کوتاهه (شعرها و داستانک ها)
1
مرغ یاهو دو بالش را از هم گشود
مثل باز کردن رساله ای در الهیات
2
افتاد ولی نشکست
چون اتفاق بود
3
چشمانش از بس با نمک بود،
شور بود
4
گفتم بیا
گفت وقتی بیایم آمدنم را متوجه نمی شوی
گفتم چرا
گفت من مثل خوابم.
5
بو کردن گلاب قمصر سردردم را خوب کرد
اما دردسرهایم بدجوری ادامه دارد
تا عشق آمد
تا عشق آمد دردم آسان شد، خدا را شکر
مادر شدم او پاره جان شد، خداراشکر
شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش درمن
لبخند زد جانم غزلخوان شد، خدارا شکر
من باغبان تازه کاری بودم، اما او
یک غنچه زیبا و خندان شد، خدا را شکر ادامه مطلب ...