امیر عشق
امیر عشق که با اولین نگاه آمد
سپاه پشت سرش، از پی سپاه امد
مرا چو دید به دربار نور راهی نیست
به سوی سائل بیچاره پادشاه آمد
شبی که برکه به تاریکی خودش پی برد
خدا به خانه ی او با چراغ آمد
و با دو دست عزیزش طناب نور انداخت
برای بردن یوسف، درون چاه آمد
چو کاه نرم وسبکبال بر نسیم گذشت
هر آن که رو به تو با کوهی از گناه آمد
کیوان روشنی-کرمانشاه