عشق تو
گاهی که از جنون جهان حرف می زنم
از چشم تو چقدر روان حرف می زنم
خورشید وار می رسی از دوردست ها
شب ها که از سپیده دمان حرف می زنم
دلتنگی ات بهانه شد و آنچنان که هست
از تو همیشه دل نگران حرف می زنم
پیش نگاه تو که پر از اتفاق هاست
من نیز مثل سوختگان حرف می زنم
گاهی به یاد چشم تو در کوچه ی بهار
از خش خش غریب خزان حرف می زنم
عشق تو هدیه ای ست که در جان عالم است
عشق تو هدیه است، از آن حرف می زنم
شعبان کرم دخت- بابلسر