فراموشی
از فراموشی تو، تا شبح خواب و خیال
تا مجاور شدنِ خاطره و فرض محال
عشق وقتی بشود یک طرفه، خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال
من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد به خدا بی پر و بال
می زدی سنگ به زخم دل و یک کوه غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سفال!
تا نمک سوز شود زخم دلت می فهمی
تاب شلاق ندارد بدنِ نرم غزال!
دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی است که روَد رو به زوال
صبر کن! حق بده، دیوانه شدن نیست بعید
وقتی از غربت و دوری بشوی مالال
سارا صابر