لیلای قصه ی ما
خزان ذهنِ تبر را؛ بهار کافی نیست
اجاقِ مرده ی شب را، شرار، کافی نیست
نهالِ کین و کدورت، درختِ خدعه و رنج
شکست این همه راَ؛ انفجار، کافی نیست
اگر چه کوریِ چشمانِ ظلم را خواهیم
خروشِ باد و تلاشِ غبار، کافی نیست
در این تهاجمِ وحشت، تزاحم بیداد
فقط نصیحتِ صلح و شعار، کافی نیست
برای بسطِ مساوات و عشق و داد و دهِش
هزار کاوه ی فریدون سوار، کافی نیست
***
جهان عوض شده، لیلای قصه ی ما گفت:
برای عشق، دلِ بی قرار، کافی نیست
دکتر عبدالرضا رادفر، کرمانشاه