زندگی کردم ولی از دور
زندگی می کنم اینجا، ولی از دور
مثل مشتی کاغذ چرک مچاله
توی یک سطل زباله
زندگی را دور می ریزم
در لجنزاری که هر رجّاله و تعویذ خوان آنجا
خویش را فرمانروای خون و خوان و خواهش انسان
می شناسد
آه!
زندگانی می کنم
آری
ولی از دور
چون درختی زرد
در پایین پاییزان
روزهای عمر خود را می تکانم
در مسیر باد
روزها و روزهای روز
سال ها و سال های سال
زندگی کردم ولی از دور
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی