عهد
عهد بستم با تو در اسطوره ها، انگاره ها
می تپد نقش دلم بر سینه ی دیوارها
راندی ام از قلب خویش و آمدی همراه من
خانه می سازد وطن در سینه ی آواره ها
عاشق و معشوق محتاج و گرفتار هم اند
من اسیرم یا تو، اقیانوس ها یا قاره ها؟
آسمان دور است می دانم، ولی منعم مکن
عشق یعنی کوشش بیهوده ی فوّاره ها
آه، پیدا کن مرا ای عشق کامل، عشق ناب
خسته ام از جستجو دربین آدم پاره ها
رضا نظری ایلخانی