ای آرزوی مبرم و فرض محال من
جبری ترین معادله در احتمال من
قندی که در دهان غزل حل شدی، ولی
پیچیده است حل تو در هرسوال من
هرجور هم حساب کنی ، نه ، نداشته
چشمان باز پنجره فرقی به حال من
ازهفت پنجره به تماشا نشستمت
امّا نبودی قدر نگاهی مجال من
مثل نسیم می وزی، امّا به وقت شعر
برپرده های نازک و تور خیال من
هر بار قدر مطلق چشمت گرفته شد
غم حاصلش شد ای عطش دیر سال من
صد زاویه گشودم و یک گوشه اش نشد
از چشمه ی نگاه زلال تو مال من
دنیای من مدار خطوطی موازی است
هرگز نمی رسد به تو، اوج خیال من
اطهره رضایی- اصفهان