وداع
ندارم در خیال خود دل انگیزی، دل آرایی
که ریزم زیر پای او تمام ملک و دارایی
ندارم در خیال خود چو حافظ "ترک شیرازی"
به دست آرد دل ما را در این بازی به شیدایی
ندارم دلبری با خال هندویی به پیشانی
ندارم تا بر او بخشم سمرقندی، بخارایی
از آن روزی که تو رفتی، ندارم هیچ رویایی
از آن روزی که تو رفتی، نشستم کنج تنهایی
من و دل بی قراری ها، من و آشفته حالی ها
ندارم در دلم دیگر نشانی از شکیبایی
نه دارم شور شیرینی، نه دارم شوق فرهادی
نه از مجنون نشانی هست، نه از آن عشق لیلایی
فقط در باورم مانده کنار تلخ کامی ها
وداع تلخ و غمگین تو با چشمان شهلایی
«عادل امانی - گوهردشت کرج»