شک
من همانم که برای تو دلش لک زده است
تو به من یک کمی انگار دلت شک زده است
تو مرا خوب نمی بینی و بدبین شده ای
و از این روست که چشمان تو عینک زده است
تو همانی که فقط مهر پس اندازت بود
مهر تو کو؟ چه کسی دست به قلّک زده است؟
بس که پایان سکوت غزلم نقطه شدی
صورت دفترم انگار کک و مک زده است
آنقدر دور شدی تا اثر فاصله ها
روح تصویر مرا طرح مشبّک زده است
و تو در خاطر من ثبت شدی، شک نکنی
که کسی دست بر آن روی مبارک زده است
اطهره رضایی- کرمان