اقالیم
اقالیم

اقالیم

از نگاه دیگران

مرد

در روزگار چون تو کسی «رستگار» نیست

جز یاد تو در آینه ها یادگار نیست

چون تو که از هوای شکفتن پری، هنوز

دست و دلی به رنگ صفای بهار نیست

در خلوت همیشه  ی شیدایی و جنون

روشن تر از صدای تو، لحن سه تار نیست

لب باز می کنی و غزل می وزد مدام

مثل دل تو هیچ دلی بی قرار نیست

خورشید چیست؟ ذره ای ازچشم های تو

با چشم های تو نفس خلق تار نیست  

مردی و مردی از نفست می وزد مدام

مثل تو مرد، در همه ی روزگار نیست

جز مهر و همدلی که همیشه مرام توست

دیگر به هیچ کار جهان اعتبار نیست

من فکر نمی کنم که برای غمی که هست

بعد از خدا بجز تو کسی غمگسار نیست

دست پر از محبّت تو مال مردم است

از چون تویی بزرگ، جز این انتظار نیست

مثل درخت های تناور که دیده ایم

جز مهر روی شاخه ی تو برگ و بار نیست

می بخشی و همیشه همین است کار تو

یعنی: که دستهات کم از چشمه سار نیست

دیری است که «رضا» ی دلت « رستگاری » است

این شعرها که از تو نوشتم شعار نیست

این شعر شد تمام و نشد مهر تو تمام

باز از تو می نویسم و پایان کار نیست

دکتر، درود، نام نشانت محبّت است

در روزگار چون تو کسی «رستگار » نیست

    شعبان کرم دخت- بابلسر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد