راز زندگی
بی خیال خشکسالی!
فقط کمی زمزمه کن:
دارد باران می بارد....
....هیچ کس نمی داند
این همه رطوبت و زندگی
چگونه در چشم های امیدوارت
جا خوش کرده!
نه ! نرو! صبر کنقرارمان این نبود
باید سکه بیندازیم
اگر شیر آمد:تردید نکن که دوستت دارم
اگر خط آمد:مطمئن باش دوستدارت هستم
....صبر کن سکه بیندازیم
اگر دوستت نداشتم....آن وقت برو !
هرگز باور نکردم
که بن بستی، ماسیده است
بر
سازه های زندگی
چه خوب صبوری کردم
و حالا...
بالاخره باز شد:
این پنجره دیر هنگام !
بالاخره راز زندگی را دریافتم
سه چیز است:
عشق،عشق و ....عشق!
دارد باران می بارد
به پاس این همه طراوت،
لطفاً یک دقیقه چترهایتان را ببندید !
می بینی؟! همه چیز می گذرد:
آب،ثانیه،روز،عمر......
اما
عشق می ماند در: قلب من
در: تار و پود این زندگی
پرستو عوض زاده