کوتاهه (شعر وداستانک ها)
21
نزول خوری از خوردن سود وبهره
خودداری کرد
چیزی نکشید که از دام داری به وام داری رسید.
22
یکی می گفت : خون می خورم این چه زندگانی است
گفتم : زندگی پشه و دراکولا از اینها بهتر نمی شود .
23
تو جگر گوشه هم از شیر گرفتی و هنوز
من بیچاره بی شیر وسرلاک بدوم.
24
هزاران گردو را آزمودم ، نه هر گردویی گرد است
و نه هر گردی گردو.
25
یکی می خواست از خوشحالی با دومش گردو بشکند
ولی در آغاز کار به خودش گفت که این کار را با
ابزارهای بهتر، دیگران انجام داده اند و رفت
بازار دو کیلو مغز گردو خرید .