بازآ
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ؟ بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی؟ بازآ
شده نزدیک که هجران تو، ما را بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من، اینهمه بی رحم چرایی؟ بازآ
«وحشی» از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
وحشی بافقی