اسیر
به چله بازنشستم مرور خاطره را
مرور آن شب مرموز پر مخاطره را
و کاهنان نگاهت دوباره آمده اند
که دختران من این شعرهای با کره را
کنار معبر یک عشق تازه سر ببرند
چقدر باد می آید بیند پنجره را
از آن شبی که تفنگ شکارچی پَر داداز کویر دلم دسته های هوبره را
هنوز باد می آید و باد می کوبد
به شیشه، نازکی بالهای شب پره را
اسیر قلعه تنهاییام، کجایی عشق؟
تو قهرمان منی بشکن این محاصره را
پانته آ صفایی بروجنی