قالی کرمان
ای سینه تو ساحل امواج خروشان
آوازه گیسوی تو چون جنگل گیلان
نه رودکی و حافظ و عطار، نه سعدی
کامل نسرودند تو را در دو سه دیوان
از نیل نگاه تو نشود رد این بار
موسای دلم باز به اعجاز فراوان
مجنون ترم از هر چه دیدید و شنیدید
هرروز بیابان به بیابان به بیابان
یک عمر گذشت و به خدا فکر نکرده است
این یوسف در چاه تو یک لحظه به کنعان
انداخته ام زیر قدم هات دلم را
باید که کمی پا بخورد قالی کرمان!
رضا نیکوکار