اگر
اگر این روزهای تلخ، شیرین تر به سر می شد
چه شوری در تمام لحظه هامان جلوه گر می شد
میان دست های ما چه شوقی تا رسیدن بود
که باید هرچه دیوار است در این بین، در می شد
در آغوشی که با هم مشترک بودیم، تنهاییم
به ما دوری از این نزدیکتر آیا مگر می شد؟
مگیر آیینه ات را پیش رویم آی... ای بارانکه من آنم که از اندوه چشمش، ابر، تر می شد
اگر از خاک حاصلخیز بستر، عشق می رویید
اسیر ترس از سرما و وحشت از تبر می شد
نه می پرسید با حسرت کسی از حال ما بی هم
نه می فهمید ما را هر که از ما باخبر می شد
نشد این لحظه ها را با تو زیباتر کنیم، ای عشق
نشد... اما چه می شد آه، اگر می شد ... اگر می شد
لیلا مهذّب – اصفهان، آذر 96