ای عشق
ای عشق! در ذهن منی، باور بکن دست خودم نیست
تنها چراغ روشنی، باور بکن دست خودم نیست
در چرخش گرداب اندوه نبود خنده هایت
پژمردم از این منحنی، باور بکن دست خودم نیست
یخ زد تمام آرزوهای من از داغ تو، انگار
یخ تر ز برف بهمنی، باور بکن دست خودم نیست
از رونق افتادم، به ذهن خویشتن وزنی ندارم
حتی به وزن ارزنی، باور بکن دست خودم نیست
ادامه مطلب ...
آمدی
آمدی با بیرقی افراخته
در کفت، شمشیر سرخ آخته
از تو پرسیدم: که ای؟ گفتی: "منم
آن که از دل، سنگ خارا ساخته"
ای دلیل بی قراری های من
ای که بیرحمانه بر من تاخته
ادامه مطلب ...
زندگی
زندگی محروم تکرار است و بس
چون شرر این جلوه یک بار است و بس
از عدم جویید صبح ای عاقلان
عالم است اینجا، شب تار است و بس
از ضعیفی بر رخ تصویر ما
رنگ اگر گل می کند، بار است و بس
ادامه مطلب ...