کتاب « ندای درون » نوشته نجیب محفوظ نویسنده معروف مصری یک سری داستان های کوتاه است که نوعاً زیبا هم هست البته بعضی از داستانهای چون از متن عربی ترجمه شده مقداری شاید برای فارسی زبانها مبهم یا گنگ باشد اما مجموعاً اگر بخواهیم به طور کلی بررسی کنیم داستان های خوبی هست مثلاً در یک قسمت در صفحه ۸۷ این داستان کوتاه آمده :
«غنّام» جوان فقیری بود. در مدرسه موفق شد و پس از اتمام تحصیلاتش، به استخدام وزارت کشور درآمد و طولی نکشید که در اداره خزانهداری پست و مقامی دست آورد.
در میان خانوادهاش تنها او بود که خانه ای آراسته و زنی زیبا و خوراک لذیذ داشت.
ناگهان « غنّام» ناپدید شد!
ادامه مطلب ...
دلتنگی
گلهای حسرت می دمد از گلشن دلتنگی ام
بوی شقایق می دهد پیراهن دلتنگی ام
اشکم روان از چشم تر، از سینه ام خون جگر
دریا به دریا می رسد در دامن دلتنگی ام
ابری ست آفاق دلم، کو تیغ رعد آسای عشق؟
تیغی که آسان بگذرد از جوش دلتنگی ام
یک آسمان خونابه ی فریاد می بارد به خاک
هر خوشه گر خالی
شود از خرمن دلتنگی ام
ادامه مطلب ...
قرار بود بمانی
کسی شبیه من این سان به عشق، سر نگذاشت
کسی شبیه تو در من چنین اثر نگذاشت
مرا کبوتر بام تو آفرید خدا
ولی برای من خسته، بال و پر نگذاشت
به پیش روی چه دارم؟ حصار، پشت حصار
برای رفتن از اینجا زمانه در نگذاشت
ادامه مطلب ...
مهربان من
آرام روی سفره ی بی آب و نان من
بنشین کنار چای و غزل، مهربان من
ای آفتاب، پنجره ی روبروی تو
زیبایی تو ریخته از آسمان من
نزدیکتر بیا، نفسم بی قرار توست
تا پر شود ز بوی تن تو روان من
ادامه مطلب ...