اقالیم
اقالیم

اقالیم

دلنوشته

هو

 

تنهایان تاریخ

 

چشمانت

چه دید؟

فراتر از زمان و مکان

آنچه را

چشمان پر از دنیای

زورمندان و زراندوزان

ندید

و نخواهد دید  

تو

انحطاط تاریخ را

در

تفکر آشوبگران

ساده دلان

و بیکارگان بی هدف

دیدی

و هشدار دادی!

سپس

مأیوسانه

از فراز قله های تعقل

بر این مخلوقات

نگریستی و گریستی!

تو را

باور نکردند

در گوشه عزلتت

تنها

رها شدی

خلق سرگرم

فکرهای کوتاه

و

فروافتادن

از چاله به چاه

ای مرد

که محصوری بین نامردان

تو

تنها نیستی

در

سرتاسر برگهای خونین تاریخ

چنین بوده

سرنوشت مردان مرد

تنهایان تاریخ

سرفرازانند

آنگاه

که در تاریکی شب

در قله کوه

نگاه حسرت بار و پر افسوس تو را

بر شهر فرورفته در ظلمت

دیدم

و اشکهای یأس آلودت

بر گونه هایت

سرازیر شد

قلبم فشرده شد

و تو را

بیش از همیشه

تنها یافتم

باشد

که اشکهای تو

روزی

بنیاد تفکر باطل را

سیل آسا

بشوید و پاک کند!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد