اقالیم
اقالیم

اقالیم

دلنوشته

یک سال بی تو!

و من

در یک روز سرد ابری

دوباره

بر سر مزارت

خاطره هایم را شمردم

آه

چه زود

سالی گذشت!  

و تو

آرام و بی صدا

نظاره ام کردی

نمی دانم

آیا

در شادی هایم خندیدی؟

و در

تلخی هایم گریستی؟

یا

مرا سرزنش کردی

به خاطر

کوته فکری هایم

و غفلت هایم؟!

خواهرکم!

جای تو

همچنان خالی است

فکر نکنی

فراموشت کرده ام

شاید

در شادی هایم

-         که این یکسال کمتر بود –

یادی از تو نکردم

ولی

حتما یادت هست

در غصه هایم

سنگ صبورم بودی

می آمدم

در گرما و سرما

در همین جا

که الان هستی

می ایستادم

یا

از ناتوانی

می نشستم

و

دردهای نگفتنی را

برایت می گفتم

و تو

همچنان در سکوتی ابدی

گوش می دادی

عزیزکم!

چرا

وقتی زنده ایم

حرف های دلمان را

به یکدیگر نمی گوییم؟

چرا

رنج و رنجشها را

پنهان می کنیم؟

مگر

فقط زندگی است

که حجاب میان ماست؟!

مگر

با مرگ و نیستی

نطقمان باز می شود؟!

چه بیهوده

خسارت می کنیم!

و چه

ارزان از دست می دهیم

عمرها

فرصت ها

حرفها

و درد دلها را

فقط

چون ما

دلی یک رنگ نمی یابیم!

بگذرم

در چنین روزی

با همه سردی و ابرهای تیره اش

تو را

غمگین نکنم

نازنینم!

اگر در گور سرد

بدنت آرمیده

مطمئن باش

یادت

در قلب های سوزان ما

زنده است

و با همین

حرارت قلب

یخهای جدایی و اندوه را

ذوب می کنیم!


آذر ماه 95

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد