اقالیم
اقالیم

اقالیم

از نگاه دیگران

تنهایی

من و تنهایی این روزهای هرچه باداباد

من و دستی پر از خالی، من و جانی پر از فریاد

من و این عشق ها، این عشق های بی در و پیکر

من و این روزها دلتنگیِ شیرینِ بی فرهاد  

چراغِ ماه خاموش است، شب در کوچه می گردد

تمام روشنی ها ناگهان از دستِ من افتاد

جهانِ خالی از زیبایی و لبخند یعنی: این

تو را در باد گم کردم، تو را ای عشق، ای همزاد

نگاهت همچنان از خانه ی خورشید می آید

جهان بی چشمِ شادِ توست انگاری خراب آباد

به پایانِ خودم نزدیکم، این را خوب می دانم

کدامین اتفاق آرام در آیینه ام افتاد

ازاین ویران شدن ها همچنان در خویش می لرزم

امید تازه ای می خواستم تا پر شوم از یاد

به پای عشق ماندن ها، همان بیهوده کاری هاست

تمام آرزوهای دلم را میدهم بر باد

برو از خانه ام بیرون، برو از خانه ام ای دل

همیشه مشکل من با تو بود انگار مادرزاد

از این فرهادکش چیزی نصیب جان عاشق نیست

چه زیبا گفت حافظ که جهان پیر است و بی بنیاد

تو و دامن کشان رفتن به سوی ناکجایی پوچ

من و تنهایی این روزهای هرچه باداباد

شعبان کرم دخت- بابلسر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد