اقالیم
اقالیم

اقالیم

از نگاه دیگران

چه باید کرد؟

شادروان دکتر صادق طباطبایی

نهضت ضد جمال!

با نگرش به منش امام خمینی خلال سالهای اقامت ایشان در نجف که هر از چندی از اروپا عازم آنجا می شدم و نیز در طول ده سال بعد از انقلاب آشنا شدم. به پاره ای از مبانی فکری و ذوقی و رفتاری ایشان نیز در برخی از مصاحبه ها اشاراتی کرده ام؛ از جمله در نوشتاری که به مناسبتی، در یکی از پایگاه های خبری منتشر شد، آورده بودم:

«امام خمینی (ره) از ذوق و طبع لطیفی برخوردار بود. دیوان اشعار و لطیفه های فراوانی که نزدیکان ایشان از آن روح بلند به خاطر دارند یکی و دو تا نیست. یک شب که به اتفاق خواهرم و تنی چند از نزدیکان در حضورشان بودیم، تلویزیون میزگردی داشت و بحثی پیرامون مقوله هنر و سینما در جریان بود.  

مجری برنامه که به قول آقای دعایی « از حسن یوسف بی بهره بود و در عوض از صوت داوودی نصیبی نداشت » در باب زیباشناسی داد سخن می داد. یکی از حاضران گفت: « اصولاً کسی که از زیبایی بهره ای ندارد، نباید در تلویزیون از زیبایی و زیبایی شناسی سخن براند. حال اگر واقعاً مطلبی برای گفتن دارد، در رادیو مطرح کند.» مرحوم حاج احمد آقا گفت:« به نظرم می رسد که هم مدیران تلویزیون و هم بزرگمردان دولت، بی نصیبی از جمال را به عنوان یکی از ملاک ها و شاخصه های اصلی در انتخاب همکاران خود در نظر داشته و مسئولان گزینش اصولاً خوش قیافگی را امتیازی منفی به حساب می آورند!» یکی دیگر از حاضران به امام گفت:« گمان می کنم اگر خارجی ها برنامه های تلویزیون ما را ببینند، خیال می کنند در ایران، افراد خوش سیما وجود ندارد.» امام که تا این لحظه ساکت بودند، گفتند:« من فکر می کنم قوی ترین نهضتی که بعد از انقلاب در ایران پا گرفته است، نهضت ضد جمال است!»

لازم می بینم به این خاطره چند نکته را اضافه کنم:

1-      اصولاً امام بسیار منظم و خوش پوش و همواره دارای ظاهری آراسته بود. همیشه از بهترین عطرها استفاده می کرد. در پیراستگی سر و وضع و اتوی لباس بسیار مقید بود. حتی در رنگ جوراب دقت می کرد. اگر قبای ایشان مثلاً خاکستری بود، حتماً جوراب سورمه ای و نه قهوه ای به پا می کرد. این رفتار ایشان بارها توجه مرا جلب کرده بود.

2-      در یکی از سفرهایی که از اروپا به نجف رفتم، عطر فیجی برای ایشان برده بودم. احمد آقا به ایشان گفت:« فلانی می گوید: این عطر جدید است و نامش فیجی است.» در جواب گفتند:« خیر، نام آن فَیَجی (به فتح فا و یا ) یعنی دنباله دارد! » و زمانی که یکی از خانم ها گفته بود:« آقا این عطر زنانه است»، گفته بودند: « نخیر، شما خانم ها هر چه زیبا و لطیف است، به خود نسبت می دهید. خیر، این طور نیست!»

3-      یک روز یکی از وزرای کابینه شهید رجایی به نظرم آقای پرورش در جمله ای به مناسبتی گفته بود:« امام از بهترین عطرها استفاده می کند»، عده ای به او معترض شدند که: « چرا چنین تهمتی به امام می زند و چنین نسبت ناروائی را به ایشان می دهد؟» این اعتراض به حدی بالا گرفته بود که نامبرده به امام پیغام می دهد: « من تحت فشار هستم. لطفاً به گونه ای که صلاح می دانید، با ذکر جمله ای یا مطلبی مرا نجات دهید.» امام هنگام نقل این مطلب با شوخ طبعی ویژه خود، همان جمله معروف را تکرار  کردند که: « ظاهراً نهضت ضد جمال بسیار قوی است!» و از ظواهر امر چنین بر می آید که این نهضت همچنان پابرجا و برقرار است.

4-      توصیه شریعت اسلامی به آراستگی و پیراستگی را همگان می دانند، ولی چرا رعایت آن، امروزه در بضی اذهان ضد ارزش شده است، نمی دانم. مرحوم پدرم می گفتند: توجه به ظاهر، حتی در انتخاب افراد برای مناصب ویژه، مورد عنایت شرع است؛ مثلاً اگر در انتخاب امام جمعه یا جماعت به دو فرد برخورد کردیم که شرایط و ضوابط یکسان داشتند، آن یکی را که سیمایی بهتر و ظاهری آراسته تر دارد، باید انتخاب کنیم. یا در انتخاب قضات توصیۀ مؤکد شده است که نقصان ظاهر در قد و شمایل و چهره و چشم و ابرو باید مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا ممکن است باعث عقده روانی شده و قطعاً در قضاوت قاضی نقش مؤثر دارد.

5-      باید دانست که خوبرویی و جمال و زیبایی، ثروتی است خدادادی که زکات واجب آن، عفاف و پارسایی است. البته نیازی به تذکر نمی بینم که اینها هرگز به معنای نفی ارزش و اصالت سیرت زیبا نمی باشد.

6-      مرحوم مطهری در اهمیت هنر و زیبایی تا آنجا پیش می رود که می گوید: « قرآن نیمی از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقوله زیبایی است، از مقوله هنر است. اصلاً انقلاب حبشه چگونه رخ داد؟ غیر از قرآن و زیبایی قرآن بود؟» « خود قیافه واعظ در میزان تأثیر سخن او مؤثر است.»

امام موسی صدر

دیدگاه امام صدر را نسبت به رابطه دین با زیبایی و نشاط و آیین زندگی، در متن زیر می توان جستجو کرد. این مطالب تذکراتی است که ایشان خطاب به این جانب در شب سه شنبه بیست و ششم دی 1340 که فردای آن از لبنان عازم آلمان بودم، ایراد کردند. در آن زمان، جوانی هفده و نیم ساله بودم که پس از اخذ دیپلم متوسطه در قم – آن هم قم چهل و سه سال پیش- برای تحصیل در رشته شیمی، به آلمان می رفتم. ابتدا به لبنان رفتم و سه هفته ناظر و شاهد رفتار ایشان با جوانان و دانشجویان بودم.در طول اقامت هفده ساله در آلمان نیز حداقل هر سال یک بار سفری به لبنان می کردم و در جریان ساختن و ایجاد جامعه پویای شیعی قرار می گرفتم:

« بسم الله الرحمن الرحیم. صادق عزیز! شب سه شنبه ای است که تصور می رود فردای آن ما را ترک کرده و به سوی آلمان، یعنی کشوری که تا حد زیادی فعالیت در آن در سرنوشت تو مؤثر است، بشتابی. وضع فعلی ما را که مشاهده می کنی: شبی است و نیمه شب، همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت، میزی است و چراغی، اجتماعی است و سیگار همایی!

تصور می کنی که این منظره، این صدا و این حالت، با گذشت امشب محو می شود؟ ابداً! خود این ضبط صوت بهترین سند و گویاترین شاهد برای ابدی بودن موجودات در این جهان است. صدای من را این ضبط صوت در  خود ثبت می کند و به همراه تو، و در شبهای تو، و در روزهای تو، به گوش تو فرو می خواند. جهان ما ضبط صوت بزرگی است که صدای ما و هر کلمه ای که از ما صادر می شود را ثبت می کند. هر حالتی را که از ما به وقوع بپیوندد، ضبط می کند و هر عملی را که از ما صادر شود، در خود نگه می دارد. در قرآن به این آیه برمی خوریم: و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنّا علیکم شهوداً. همه افعال و اقوال و حالات در کتاب الهی، یعنی این ضبط صوت بزرگی که همه چیز را در خود ضبط می کند، مسجل و یادداشت می شود. همه چیز محفوظ می ماند تا روز حساب.

مقصود من از « روز حساب» نه تنها حساب قیامت است و جزای الهی، مقصود حساب زندگی نیز هست. تصور کنیم که دو نفر راهی را می پیمایند. اولی قدمی بر می دارد و قدمی می گذارد؛ گاهی می خوابد و گاهی باز می گردد، گاهی چرت می زند و گاهی آرام می رود. دیگری ساعات خود را هدر نمی دهد و به سوی هدف خود می شتابد. بدیهی است که دومی زودتر به مقصد می رسد و اولی یا به هدف نمی رسد و یا دیرتر. آیا می توان شک کرد ساعاتی که بر این دو گذشته و حالاتی که این دو در این ساعات داشته اند، در سرنوشت آنها بی تأثیر است؟ چگونه می توان فرض کرد گامی را که یکی از این دو تن در آن لحظه برداشته اند، در حساب آخر و در روز برداشت محصول بی اثر بوده است؟

به طور کلی آنچه از ما صادر می شود، آنچه می گوییم و آنچه می شنویم، مجسم و متبلور شده و به صورت جزای اعمال در این جهان و آن جهان، به دست ما داده شود. آن روز است که به تعبیر قرآن می گوییم:« ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا أحصاها؟» «امتحانات» خود نمونه زنده ای از حساب الهی است و همچنین شاهد صدقی بر نتیجه اعمال ما در سعادت زندگی ماست.

تصور می کنم که دقت در این بحث اگر با اقناع توأم باشد، و اگر طغیان و عنفوان جوانی بر این تفکر پرده ای نیندازد، با کمال وضوح نشان دهد، سفری را که با این رنج برا ی تو فراهم شده است، ایامی را که با نهایت تلخی بر خویشان تو می گذرد، بسیار گرانبهاتر است از آنکه به هدر رود و یا در ترسیم آینده تو بیتأثیر باشد. فکر می کنم که اگر ممکن بود کسی تمام عمر را به تلاش و فعالیت و به قدم برداشتن در راه حق و خیر و صلاح صرف نماید، حتماً جز این شیوه عقل و آیین منطق نبود، ولی چه باید کرد که انسان خسته می شود. انسان نشاط هم لازم دارد؛ ولی به قدری که نمکی در طعام باشد، نه آنقدر که غذا را شور کند! و نه آنقدر که هدف از زندگی انس و تفریح باشد، و درس چون آبی و چون صورتی و ماسکی بر زندگی انسان قرار گیرد. درباره مسائل دینی، تصور می کنم همین مقدمه ای که گفتم، کافی باشد. مطالعه و رعایت صلاح ابدی همانقدر مهم است که رعایت صلاح و آینده زندگی. و چه بسا سعادت ابدی بسیار پر اهمیت تر از سعادت 50 سال یا 40 سال زندگی به حساب آید. هر چند که این دو  مصلحت با یکدیگر تفاوتی ندارند. در دین اسلام دنیا و آخرت یک مفهوم و یک واحد را تشکیل می دهند. در قرآن کریم به این موضوع چنین اشاره شده است: من عمل صالحاً من ذکرٍ او انثی و هو مؤمنٌ فلنحیینّه حیاة طیّبة و لنجزینّهم اجرهم بأحسن ما کانوا یعملون.

ثارالله

نقل است از علامه محمد تقی جعفری (رحمة الله علیه) که می گفتند: عده ای از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟»

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است. اما معیار ارزش انسانها در چیست؟ هر کدام از جامعه شناسان صحبت هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.

بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم: اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه خداست.

علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان صحبتهای مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود اپستادند و کف زدند.

وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (ع) است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: «قیمَةُ کَلِّ امرِئٍ ما یُحسِنُه »/ « ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می دارد.»

وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.

حضرت علامه در ادامه می گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق پنجاه میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی! پنجاه میلیونی!» چقدر بدش می آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد. ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است! اینجاست که ارزش و مفهوم «ثارالله» معلوم می شود. ثارالله اضافه ی تشریفی است.

خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است. و ارزش آن به اندازه ی خدای متعال است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد