تشنگی
گرچه روزی تلخ تر از روز عاشورا نبود
آنچه را دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود
عشق می فرمود « باید رفت» می رفتند و هیچ
بیم شان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود
خیمه ها از مرد خالی می شد، اما همچنان
اهل بیت عشق در مردانگی تنها نبود
آفتاب ظهر عاشورا به سختی می گریست
کودکان، لب تشنه بودند و کسی سقّا نبود
آسمان می سوخت از داغی که بر دل داشت، آه
کودکی آتش به دامان می شد و بابا نبود
کاروان کم کم به سمت ناکجا می رفت و کاش
بازگشتی این سفر را، باز از آنجا نبود
سید ضیاء الدین شفیعی