دلم شکستی
دلم شکستی و رفتی، فسانه گشتی و رفتی
به ناله های شقایق، ترانه گشتی و رفتی
زمان دریغ ندارد ز رفتن و نرسیدن
به رفتن و نرسیدن زمانه گشتی و رفتی
به خون من همه جاری، به جان من همه ساری
درون رگ رگ جان عاشقانه گشتی و رفتی
زمین قرار ندارد، خبر زپار ندارد
تو پا و پیرار این میانه گشتی و رفتی
چه موجهای مهیبی به کشتی دل می زد
برای کشتی ویران، کرانه گشتی و رفتی
و سقف من که فرو شد، دل از تو شبرو کوشد
برای خانه ی دل آسمانه گشتی و رفتی
پرنده های مهاجر، دل از وطن نگسسته
بر این پرنده ی دل آشیانه گشتی و رفتی
تو بی وفا که نبودی، سر جفا که نبودی
چه شد که یک دم اسیر بهانه گشتی و رفتی
من این کبوتر غمگین، نشسته دیده بر آفاق
چو تیر گرچه زدستم، کمانه گشتی و رفتی
دکتراحمد بومحبوب- تهران