نشان
تا زمین هست و تا زمانی هست
از دل عاشقم نشانی هست
چشم را خوب باز کن، گاهی
در زمین هم ستارگانی هست
یوسف جان، غریب اصلا نیست
تازلیخای مهربانی هست
عشق، جز این جهان هیچا هیچ
خبرت می کند جهانی هست
پیش لبخند مهربان بهار
سایه های گم خزانی هست
از دل من مپرس، دلتنگم
در سرم شور آن چنانی هست
کوچه گردیم و بی چراغ، اما
ماه شبهای آسمانی هست
بر زبانم در این زمانه بد
از تو ای عشق داستانی هست
تا دلم را شبی بیاویزم
رو به رو شور گیسوانی هست
عاشق بی قرارم، این یعنی:
در ره دوست نیمه جانی هست
«شعبان کرم دخت – بابلسر»