-
این منم تنها و حیران، نیمه شب ؛
کرده ام همراز خود،
مهتاب را…
گویم امشب بینم آن گل را به خواب؟
من مگر در خواب بینم ،
خواب را...
خسته ست
دیگر دلم، دستم، صدایم همچنان خسته ست
زیبایی من سوخت، جان مهربان خسته ست
آن گاه در آیینه هایی خالی از لبخند
پیشانی ام را دیدم و گفتم جهان خسته ست
در کوچه های شهر، زیبایی ندارد جای
مثل همیشه چشمهای عاشقان خسته ست
آن دورهای دور سوسو می زند آرام
ماه من، این زیبای بی نام و نشان خسته ست
ادامه مطلب ...