یک عمر
یک عمر دویدم به تو امّا نرسیدم
دیروز نماندی و به فردا نرسیدم
نه خال و خط من که خد و خال صدا بود
جایی که مرا دیده ای، آنجا نرسیدم
ای منظره ی خوب من، افسوس که من هم
می خواستم، اما به تماشا نرسیدم
شرمنده ی عشقم که چنین لفظ لطیفی
از خود گذرم داد و به معنا نرسیدم
من قصه ی موجم که پر از لعل و گهر بود
امّا ز دلش بر لب دریا نرسیدم
من مال غنیمت شدم ای زندگی، ای مرگ
امّا نرسیدم به شما یا نه، رسیدم؟
احمد شهریار