عشق را
بگذار در چشمت بریزم التهابم را
این ترس های بی شمارم، اضطرابم را
حالا که لرزیده ست قلبم بی هوا، لطفاً
بگذار روی شانه هایت بی هوا بم را
وقتی نگاهت روی رویاهام می تابد
آیینه می آید بگیرد بازتابم را
برمی گزینم عشق را تا انتها با تو
دنیا نمی فهمد دلیل انتخابم را
یک روز برمی خیزم از رویای ترد سیب
تعبیر خواهد کرد «ابن بوسه» خوابم را
سال هزار و سیصد و پاییز بارانی
می آورد همراه خود عالیجنابم را
رباب نجفی- رشت