عاشقت هستم
و من بعد از مرور لحظه های باد و باران، عاشقت هستم
همیشه مثل خلوتهای اوج کوهساران، عاشقت هستم
چه شبهایی شکستم، سوختم، عشقم دوباره جان شیرین داد
ورای تلخی ویران شدنهای فراوان، عاشقت هستم
صفای قهر و صلح و آشتیهای جنون آمیز و چشمانت
پر از تازه، پر از شیراز و تبریز و خراسان، عاشقت هستم
تو را سر می کشم با جامی از انگورهای دیم اورامان
موقرتر ز گنبدهای معصوم سپاهان، عاشقت هستم
سرا و آستان و صحن و درگاهت، جواهر دانه های صید
پر از پرواز و همبال کبوترهای ایوان، عاشقت هستم
جهان ما، گل و خاری شکفته، توامانی در تضاد هم
دماوند و قارت،آسمانی، من، بیابان، عاشقت هستم
زلال بی مثال چشمه ساران و عمیق و بی نیازی تو
به هر حالت، درشت ونرم و آهسته، شتابان عاشقت هستم
پر از متن ملیحی از غزل، ناز و نوازشهای موج آگین
هزاران خاطره کوچه، هزاران شب خیابان، عاشقت هستم
«دکتر عبدالرضا رادفر – کرمانشاه»