نیست
در بیستون من، غم فرهاد تیشه نیست
شیرینی نگاه تو مثل همیشه نیست
صیاد، چشم مشکی مست غزال را
از آن زمان که دید، دگر شیر بیشه نیست
با اینکه قرنهاست ز معشوق گفته اند
از چشمت عاشقانه سرودن، کلیشه نیست
گفتی به باغ عشق قوی مثل ریشه باش
وقتی تبر زدند گنهکار، ریشه نیست
آری بزن دوباره که مرد شکسته را
ترسی برای حادثه ی سنگ وشیشه نیست
امین دانشی- مشهد