عمر
طی شد به سرعت عمر و من جاماندم از دنیا
اندوه دوری کرد دورم، کم کم از دنیا
من، سالها تنهاترین فرد جهان بودم
سهمم در این غوغا و غربت شد غم از دنیا
وقتی که می بایست روی پای خودم باشم
خوردم زمین با ضربه هایی محکم از دنیا
با کینه توزی روی زخم من نمک پاشیدوقتی نیازم بود قدری مرهم از دنیا
تنها تنفس در هوای عشق کافی بود
چیزی جز این می خواست آیا آدم از دنیا؟
حالا که دردم را کسی هرگز نمی فهمد
دل می بُرم هم از خودم، هم او، هم از دنیا
لیلا مهذّب – اصفهان