شکست باور
یک شب به روی طرح قفس" در " کشید و رفت
در اوج عشقبازیمان پر کشید و رفت
تا معتقد به دین و فاداری اش شدم
خطی به روی واژه "باور" کشید و رفت
تقویم چار فصل دلم نوبهار بود
بر روزهای سبز من آذر کشید و رفت
در آخرین قرار که بر چای لب نزد
ته مانده های قلب مرا سر کشید و رفت
دیگر برای آنکه شکستم دهد، نمانداین بار سمت فاصله لشکر کشید و رفت
از کوچه باغ منزلشان رد شدم، مرا
عطری به شکل خاطره در بر کشید و رفت
این مرد از نگاه خدا نا امید شد
دست از نگاه و پنجره آخرکشید و رفت
ارمین دانشی- مشهد