سوی تو
ماهی به جلوه در نظر از هر نظاره ای ست
سروی به عشوه در گذر از هر کناره ای ست
هرذره ازگِلم گرو آتشین گلی
هر پاره از دلم به کف ماهپاره ای ست
دل را فرشتگان، محک از عشق کرده اند
آن دل که عشق نیست، در اوسنگ خارهای ست تنها نه هردو دیده من محو روی توست
سوی توام ز هر سر مژگان اشارهای ست
آتش فتد ز یاد جوانی به جان من
هرشب که نور ماه و فروغ ستارهای ست
ما درد خود به یاس، مداوا نموده ایم
کز چاره نا امید شدن نیز چاره ای ست
امیری فیروزکوهی