میان خاطره ها
می خواستم طبیعت صحرا شوم نشد
چون قامت بهاری افرا شوم نشد
می خواستم به رسم درختان سبز سیب
صد آیه از طراوت فردا شوم نشد
می خواستم میانه دستان آشنا
با واژه های دست تو معنا شوم نشد
در باغ، همصدای نسیم شکوفه هااز خنده ی بهار تو، گویا شوم نشد
با چشم های ابر به دنبال خویشتن
گشتم که در نگاه تو پیدا شوم نشد
راضی شدم که چون صدف مانده در کویر
حتّی میان خاطره ها وا شوم نشد
آخر نشد، نشد ز تو ای هرم آفتاب
چون دستهای باغ، شکوفا شوم نشد
حسن یزدان پناهی- فسا