بر سر زباله دنیا!
دلم گرفت
حالم دگرگون شد
وه چه آلوده
چه کثیف
چه بی ظرفیت
چه حقیر
بر سر زباله دنیانشسته و می خورد
وجودش پر از حسادت
ذهنش پر از کثافت
صورتش نفاق
سیرتش خراب
زبانش سرشار از دروغ
بیانش آکنده از غیبت
حس و حالش فقط شهوت
نه دوست می شناسد نه محبّت
تعجّبی نیست
او که در پی اسافل اعضاست
چگونه بفهمد معنای عشق
بگو
تو برو
فکر شکم و زیرش باش
تو را چه
به این واژه مقدس
همسری آید برای تو هم
بچّه گان ریز و درشتت
افتند همچو اردک از پشتت
در لجنها و جویها
غوطه ور شو با بچّه ها
بخور از این کثافتها
چند روزی بیش
خوش نخواهی بود
آن هم در میان زباله ها
96/10/2