نام
گل بود و سبزه بود و سرود پرنده بود
در آفتاب ، گرمی شادی دهنده بود
بر آب و خاک بادِ بهشتی وزنده بود
در باغ بود کاجی پر شاخ و سهمگین
دستی به یادگاری صد سال پیش ازین
بر آن درخت ، نام دو دلداده کنده بود.
پروانه و فریدون صد سال پیش از این
یک روز آمدند در این باغ دلنشین
گل بود و سبزه بود و دم تندِ فرودین
می زد نسیم نرمک بر روی برکه چنگ
می گشت قویِ سیمین برآب سیمرنگ
خورشید گرد زرّین می ریخت بر زمین.
بر روی شاخه مرغکِ خوشرنگ می سرود :
« بنگر چگونه غنچه ی نازک دهان گشود
گلشن چه رنگ زیبا دارد به تار و پود
سرتاسر است هستی جاوید و نیست مرگ
به به ! چه دلرباست تماشای رقص برگ ،
به به ! چه دلکش است سرود نسیم رود.»
با سایه ، روی سبزه گلِ تازه می نوشت :
« بنگر چه گونه رفته زمین ، آمده بهشت
بنگر چه گونه آمده زیبا و رفته زشت
هرگز به باختر نرود مهرِ تابدار
دیگر ز تیره روزی دور است روزگار
دیگر ز تیره بختی پاک است سرنوشت.»
پروانه ، می نشست به هرجا و می پرید
زنبور ، شیره از لب گلبرگ می مکید
برروی گل ، نسیم دل انگیز می وزید
عکس درخت را به دل آب می گسیخت
خرگوش می دوید و به سوراخ می گریخت
آنگاه می گریخت ز سوراخ و می دوید.
پروانه و فریدون صد سال پیش از این
یک روز آمدند در این باغِ دلنشین
گفتند :« نیست جایی زیباتر از زمین.»
زیرا که سبزه بود و سرود پرنده بود
در آفتاب گرمی شادی دهنده بود
بس دلنواز بود تماشایِ فرودین.
امروز ، زیر شاخه این کاج سهمناک
پروانه و فریدون گردیده اند خاک
رخسارِ زردِ باغ پر از درد و رنج وباک
خورشید نیست.... گرمی شادی دهنده نیست....
گل نیست ..... سبزه نیست .... سرود پرنده نیست...
از بادِ سرد دامنِ دریاچه چاک چاک.
اما هنوز ، بر تنه ی کاج سالدار،
نام دو یار دیرین مانده به یادگار
بالای کاج ، تندر ، در ابرِ اشکبار
می غرد از ته دل : « ای تیره آسمان !
جز نام چیزِ دیگر ماند درین جهان؟
یا نام نیز می رود از یادِ روزگار ؟»
مجدالدین میرفخرایی(گلچین گیلانی)