دروغ
دو زن در حال گفت و گو بودند. ناگهان یکی از آن دو که مرتب و بدون وقفه حرف می زد، گفت: « و حالا باید برایت تعریف کنم که به تازگی چه چیزهایی از دهان همسایه ات شنیده ام... »
زن دیگر به دوست خود گفت: « این دروغ است! » این ادعا موجب قطع شدن جریان بدون وقفه ی صحبت او شد.
رنجیده خاطر گفت: « چطور قبل از اینکه بدانی، چه موضوعی را می خواهم تعریف کنم، ادعا می کنی که من دروغ می گویم؟ »
جواب او این بود: « من اصلا نمی توانم تصور کنم که تو چیزی هم شنیده باشی؟ آخر تو که به هیچ کس اجازه ی حرف زدن نمی دهی. »