سرودن
بکار در دل من، بوته سرودن را
ترانه خوان تو خواهم هر آنچه سوسن را
دو نهر، رود شده، رود می شود دریا
اگر کنار گذاریم، این تو و من را
هوای باغ زده بر سرش قناری من
چه می کند به قفس، لطف آب و ارزن را؟
هنوز چشم امیدم به راه تو باز است
به گل مباد بپوشی چراغ روشن را
فراق را نتوانند کرد جفت فراغ
ب دل به موم اگر چه کنند آهن را
پرنده ای که ز چنگ قفس پرید سرود:
بیا و تجربه کن لذت پریدن را
دلم گلابی فصل قشنگ شیدایی ست
رسیده است، رسیده، بگیر دامن را!
چو از تو- عشق من!- آغاز گفتنم بودست
به تو تمام کنم عاشقانه گفتن را
جعفر درویشان "غروب"-کرج-7/8/93