داستان های صاحبدلان
نویسنده: محمد مهدی اشتهاردی
ناشر: دفتر انتشارات اسلامی
تعداد صفحات:234صفحه
قیمت:7000تومان
اگر مطالب مفید به صورت داستان و حکایت مطرح بشود جاذبه و شیرینی خاصی خواهد داشت و بیشتر در ذهن می ماند و باعث لذت انسان در اوقات فراغت می شود یعنی هم پند و اندرز و درس است و هم یک استراحت و تفریح، لذا از قدیم، خیلی از نکات مفید را به صورت داستان و حکایت بیان می کردند.
در این کتاب که دو جلدی است (دو جلد در یک کتاب)، جناب آقای محمّدی اشتهاردی از ائمه (ع) شروع کرده و حکایاتی را راجع به تاریخ وبزرگان و کسانی که در قدیم بوده اند نقل می کند. بعضی هایش تاریخی است وبعضی هایش در زمان خود ما اتفاق افتاده است ولی نوعاً تاریخی است. هر کدام از حکایت ها، یک نصیحت و اندرزی در آن است که بعضی هایش واقعاً درس آموز و مفید است و در اینجا چند مورد را انتخاب کردیم. خیلی از اینها دستورات ائمه (ع) و روایات است که به صورت داستان مطرح شده است. خوب است که انسان در اوقات فراغت اینها را بخواند و استفاده بکند.
122- مریض صلواتی می پذیرم
من دکتر متخصص امراض کودکان هستم، چندی قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم،کنار بانک، دست فروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری گسترده بود، دیدم مقداری هم سکّه 2 ریالی در بساطش ریخته است، جلو رفتم، یک تومان به او دادم و گفتم 2 ریالی بده، او با خوشرویی، یک تومانم را پس داد و 2 عدد سکّه هم بدستم داد و گفت :« اینها صلواتی است»، گفتم یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست، و سپس اشاره به نوشته روی میزش کرد (2 ریالی صلواتی موجود است) باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم ... گفتم: مگر چقدر درآمد داری که اینهمه 2 ریالی مجانی می دهی؟ با کمال سادگی گفت: «200 تومان که 50 تومان آن را در راه خدا و برای اینکه کار مردم را راه بیندازم دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم».
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می دهد، در صورتی که من تا کنون به جرأت می توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجّانی نیز نپذیرفته ام، احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم، آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت :« برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم» این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش بردم، و او باز همان حرف اوّلش را تکرار کرد، من که خیلی با غرور تشریف دارم مثل یخی که در تابستان در گرمای خورشید باشد، آب شدم... به او گفتم چه کار می توانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟گفتم: دکترم، گفت: «آقای دکتر» شبهای جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر، نمی دانید چقدر ثواب دارد؟ صورتش را بوسه زدم و در حالی که گریان شده بودم، خود را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم، دگرگون شده بودم، ما کجا اینها کجا؟
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبّم نوشتند به این مضمون «شبهای جمعه مریض صلواتی می پذیرم». رفقا و دوستانم طعنه ام زدند و آشنایان هم، امّا گفته های آن دست فروش در گوشم همی طنین انداز بود و این بیت سعدی:
هیچ گمان نداشتم که بانگ مرغی چنین ترا کند مدهوش گفت آری مرغ تسبیح خوان من، خاموش!
این بود جرس بیداری وجدان که دکتر متخصص را به اردوگاه جلالت و مقام انسانیت سوق داد، و گل واژة نوعدوستی در کویر لم یزرع فکرش شکفته شد.
137- پاداش آبرسانی
مرد عربی به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: « به من کاری بیاموز که هر گاه آن را انجام دهم وارد بهشت گردم».
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:« اطعام طعام کن و سلام کردن را بین مردم رواج بده».
او عرض کرد: قدرت بر انجام این کار ندارم.
فرمود: آیا شتر داری؟
عرض کرد: آری.
فرمود: « با شتر خود به خانه هایی که بعضی روزها آب ندارند، آب برسان، دراین صورت بهشت بر تو واجب است».
نیز از سخنان آن حضرت است: «کسی که آب، به مردم بیاشامد در آنجا که آب یافت می شود، خداوند هفت هزار حسنه به او می دهد، و کسی که آب به مردم بیاشامد در آنجا که آب یافت نمی شود، مانند آن است که ده نفر برده از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) را آزاد کرده است»
(جلد دوم)
66- برترین چیز
براء بن عازب بن علی (علیه السلام) عرض کرد:« ای امیرمؤمنان تو را بر خدا و رسولش می خوانم که برترین چیزی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) ویژة تو کرده، و جبرئیل مخصوص او ساخته، و خداوند جبرئیل را به آن فرستاده در اختیارم بگذار».
امام علی (علیه السلام) فرمود:« هنگامی که می خواهی خدا را به اسماء اعظمش بخوانی از آغاز سورة حدید (قرآن) تا شش آیه (تا عتیم بذات الصدور) بخوان.
و سپس چهار آیه آخر سورة حشر را بخوان، آنگاه دستت را به سوی آسمان بلند کن و بگو:
« یا مَن هُوَ هکَذا أسئَلُکَ بِحَقِّ هذِهِ الأسماءُ أن تُصَلّی عَلی مُحَمَّد وَ أن تَفعَلَ بی کَذا وَ کَذا مِمّا تُریدُ»
یعنی:« ای خدایی که دارای این صفات و اسماء (آمده در شش آیه آغاز سوره حدید و چهار آیه آخر سوره حشر) هستی، بحق این اسماء، از تو می خواهم که درود بر محمّد (صلی الله علیه و آله) بفرستی و این نیازهایم را (...) برآوری».
سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، به حاجتت خواهی رسید إن شاء الله.
ناگفته نماند که اسم اعظم الهی، تنها به لفظ این اسامی نیست، بلکه بیشتر مربوط به حالت معنوی است، که اگر انسان آن حالت را بدست آورد و این نامهای مبارک را در مقام دعا بر زبان بیاورد و از خداوند، حاجتش را بخواهد، حتماً برآورده می شود.