درخت
من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می کند بد جور
ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بد جور
من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم
یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد می کند بد جور
جنگجویی نشسته بر خاکم، در قماری که هر دو می بازیم
پسر روی دستم افتاده، سپرم درد می کند بد جور
مثل قابیل بی قبیله شدم، بوی گندم گرفته دنیا را
بس که حوا هوایی اش کرده، پدرم درد می کند بد جور
هر چه کوه بزرگ می بینی، همگی روی دوش من هستند
عاشقی هم که قوز بالا قوز، کمرم درد می کند بد جور
تو فقظ صبر می کنی تجویز، من فقط صبر می کنم یکریز
بس که دندان گذاشتم رویش، جگرم درد می کند بد جور
مرتضی خدایگان