ساحل آرام
شب و مهتاب ازمن، تاب از تو
شراب ناب ازمن آب از تو
تو ازعناب سرخی می پسندی
لب یار از من و عناب از تو
دلی از عاشقی سرمست از من
به باب عقل دق الباب از تو
به راه عاشقی سر دادن از من
به بحر معرفت غرقاب از تو
به کوی یار آرامیدن از من
غم هجر و دل بی تاب از تو
سکون ساحل آرام از من
خروش بحر بی پایاب از تو
نمی خواهم بجویم گر تو خواهی
بجوی آن گوهر نایاب از تو
من اکنون دست در دست حبیبم
پسند شرع و استحباب از تو