«بی تو»
دلم از غصه و غم سرشارست
دیده از دست غمت خونبارست
عشق یک بار دگر دستم گیر
باز دل شیفتۀ آن یار است
چهره بنما به منت جان جهان
زندگی بی تو غم تکرار است
با دلم نیست کسی محرم راز
باز هم صحبت من دیوار است
همچو «منصور» انا الحق گویان
دیر یا زود سرم بر دار است
سالیانیست دل مضطربم
با غم عشق تو در پیکارست
رجعتی کن تو بهاران گونه
که ز هجرت دل من آوارست
بی تو ای سرو چمان، ای همه ناز
ز تپیدن دل من بیزارست.
عبد الرسول میر کیانی- اندیمشک