ریا
چه خودخواه اند آنانی که از خورشید بیزارند
تمام روز در کارند، اما باز بیکارند
به هر جا یک گروهی جمع می آیند، می آیند
تصور می کنند از عالم و آدم طلب دارند
همیشه چشمهایی باز دارند و نمی بینند
همیشه پشت بر زیبایی اند و رو به دیوارند
ریا از چشمهاشان می وزد، این اتفاقی نیست
زمین بایری دارند و هی! تزویر می کارند
چه پیشانی ست دارند این گروهی که تو می دانی
گلی در چشمهاشان نیست، اینان بیشتر خارند
«شعبان کرم دخت - بابلسر»