با یاد تو
شب تا سحر با یاد تو بیدار بودم
من همدم و هم صحبت دیوار بودم
از زندگی این مردن تدریجی خویش
از این و آن و از همه بیزار بودم
در سوگ عشقی بی ثمر، بر باد رفته
مرثیه خوان با این دل تب دار بودم
میعادگاه عشقمان یادش گرامی
من تشنه ی گل لحظه ی دیدار بودم
با یاد چشمان بلوطی رنگ و زیبات
شب را پیاپی زخمه زن بر تار بودم
دلخسته ام از این همه نامردمی ها
ای کاش چون " منصور" سر بردار بودم
با این دل بشکسته، غمگین، گُر گرفته
شب تا سحر با یاد تو بیدار بودم
عبدالرسول میرکیانی