عشق
اگر که عشق نجنبد، خدا نمی جنبد
الست صبح ازل را، بلا نمی جنبد
به باد رفت اگر اصل نسخه ی تقدیر
به حل مسأله دست قضا نمی جنبد
کنار صخره ی دل چشمه ای نمی جوشد
خیال دانه، برای بقا نمی جنبد
سکوت، ریشه به اعماق می دواند زود
به پیشواز شکستن صدا نمی جنبد
ز مهر و عاطفه چیزی کسی نمی بیندنپرسی از رگ غیرت، چرا نمی جنبد
نسیم روح فزایی، نمی وزد جایی
به رقص، دسته ی زلف رها نمی جنبد
به اشتیاق تماشای باغ و سبزه و گل
عجب مدار که بلبل ز جا نمی جنبد
اگر که عشق بمیرد، خدا عزادار است
و چرخ و لنگر ارض و سما نمی چرخد
محمد خاکسار "آذرخش"