چشم گهربار
باغ عیش من به جای گل همه خار آورد
آری، این نخلی که من دارم همین بار آورد
کوه از سیل سرشکم در صدا آید، بلی
گریه ی من سنگ را در ناله ی زار آورد
عالمی در گریه است از ناله ی جانسوز مننوحه ای کز درد خیزد، گریه بسیار آورد
گر دل آزرده را جز داغ او مرهم نهم
بر دل آن مرهم شود داغی که آزار آورد
هرکه ابروی تو دید و مایل محراب شد
زود باشد کز خجالت روبه دیوار آورد
پای بر فرق "هلالی" نه که بهر مقدمت
هر زمان صد گوهر از چشم گهربار آورد
هلالی جغتایی