در یاد من
از خانه هر شب می زنم بیرون برایت
در کوچه می گردم به شوق ردّ پایت
در ابتدای هر خیابان می نشینم
شاید یکی از رهگذرها آشنایت....
این کوچه ها انگار گم کردند خود را
این کوچه ها دارند مثل من هوایت
رد شد نسیم و بوی لبخند تو را داشتشاید گذشت از باغ گیسوی رهایت
این روز و شبها آسمان هم گریه دارد
حتما خدا هم چون دل من مبتلایت
هرچند از یاد تو رفتم، خاطرت جمع
در یاد من پیدایی و خالی ست جایت
ذبیح ا... ذبیحی – زیراب