زندگی
زندگی محروم تکرار است و بس
چون شرر این جلوه یک بار است و بس
از عدم جویید صبح ای عاقلان
عالم است اینجا، شب تار است و بس
از ضعیفی بر رخ تصویر ما
رنگ اگر گل می کند، بار است و بس
نیست آفاق از دل سنگین تهیهرکجا رفتیم کهسار است و بس
از شکست شیشه ی دلها مپرس
شش جهت یک نیشتر زار است و بس
در تحیّر لذت دیدار کو
دیده ی آیینه بیدار است و بس
اختلاط خلق نبوَد بی گزند
بزم صحبت، حلقه ی مار است و بس
ای سرت چون شعله پر باد غرور
این که گردن می کشی دار است و بس
"بیدل" از زندانیان الفتیم
بوی گل را رنگ دیوار است و بس
میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی