مهربان من
آرام روی سفره ی بی آب و نان من
بنشین کنار چای و غزل، مهربان من
ای آفتاب، پنجره ی روبروی تو
زیبایی تو ریخته از آسمان من
نزدیکتر بیا، نفسم بی قرار توست
تا پر شود ز بوی تن تو روان من
از حرفهای سوخته، بگذار، بگذریمچون شعر عاشقانه بمان بر زبان من
بنشین و از بهار فراوان من بگو
ای چشمهات باغ پر از ارغوان من
داری مرور می کنی انگار عشق را
مثل مرور کردن اشک روان من
شعبان کرم دخت – بابلسر – شهریور96